جدول جو
جدول جو

معنی تب سرد - جستجوی لغت در جدول جو

تب سرد
(تَ بِ سَ)
نافض. تب لرزه. (بحر الجواهر). تبی که از بسیار لرزۀ آن تبدار نتواند خویشتن را از لرزه نگاه دارد. (قانون کتاب چهارم حمیات) (: سکیینج) نافض را که بپارسی تب سرد یا لرزه گویند زایل کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
ایشان ز رشک، در تب سرد آنگهی مرا
کردند پوستین و نکردم عتابشان.
_ (l50k) _
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 335).
رجوع به تب و حمی و دیگر ترکیب های این دو شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دم سرد
تصویر دم سرد
کنایه از سخنی که در شنونده اثر نکند
آه سرد که از روی نومیدی از سینه برآورند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تب زرد
تصویر تب زرد
در پزشکی بیماری عفونی ناشی از نوعی ویروس که در اثر گزیدن پشۀ مخصوص سرایت می کند و با یرقان و استفراغ های شدید همراه است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دم سرد
تصویر دم سرد
کسی که کلامش در دیگری اثر نکند
فرهنگ فارسی عمید
(تَ سَ)
که تب را سنجد. آلتی که مقدار تب بیمار را بر اساس زیادت و نقصان حرارت بدن معین کند. میزان الحراره. حرارت سنج. ترمومتر. رجوع به میزان الحراره شود
لغت نامه دهخدا
(تَ بِ سَ)
تبی شدید که درجۀ حرارت بیمار به حد نهایی بالا رود. رجوع به تب شود
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
تب بر. که تب قطع کند: داروی تب بند، داروی تب بر. رجوع به تب و دیگر ترکیبهای تب و تب برشود، دعانویس که دعای بریدن تب دهد
لغت نامه دهخدا
(عُ مو مَ)
عبارت از دور کردن تب بود. (آنندراج). رجوع به تب بر شود
لغت نامه دهخدا
(بِسُ)
شراب. خمر:
من و آب سرخ و سر سبز شاه
جهان گو فروشو به آب سیاه.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(بِ سَ)
آب که پس از بول از مجری برآید. ودی. وذی. (زمخشری)
لغت نامه دهخدا
(بِ زَ)
نام یکی از آبراهه های رود جراحی، و آن را آب زلال هم میخوانند
لغت نامه دهخدا
(تُ گِ)
دهی از دهستان همایجان است که در بخش اردکان شهرستان شیراز واقع است و 125 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(تُ سُ)
دهی از دهستان کام فیروز است که در بخش اردکان شهرستان شیراز واقع است و290 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَهْ خِ رَ)
تباه خرد. رجوع به تباه خرد شود
لغت نامه دهخدا
(دِهْ سَ)
یکی از دهستانهای بخش بافت شهرستان سیرجان. جمعیت آن در حدود یک هزار تن و محدود است از طرف شمال به دهستان دشت آب و از خاور به دهستان کوشک و از جنوب به دهستان خبر. این دهستان وسط دو کوه واقع و هوای آن گرم معتدل است. شغل سکنه زراعت و مالداری است از 14 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است. مرکز دهستان قریۀ ده سرد می باشد. که در سی هزارگزی شمال دولت آباد واقع است و دارای 200 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دَ سَ)
که دارای باد سرد است. که هوای سرد دارد. با باد و هوای سرد:
شبی دم سرد چون دلهای بی سوز
برات آورده از شبهای بی روز.
نظامی.
، کسی که سخن بی اثر می گوید. (ناظم الاطباء). کنایه از کسی که سخنش درنگیرد. (آنندراج) :
تو خوش میباش با حافظ برو گو خصم جان میده
چو گرمی از تو میبینم چه باک از خصم دم سردم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(تَ بِ سَ / سُو)
تبی که از مادۀ سودا باشد:
بدرد من چرا نادردمندی مبتلا گردد
نیمخواهم تب سودا نصیب دشمنم گردد.
میرمحمد افضل (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ دَ / دِ)
بیماری که گرفتار تب شده باشد. تب دار:
ولی تب کرده را حلوا چشیدن
نیرزد سالها صفرا کشیدن.
نظامی.
باز تب کرده را درآمد تاب
رغبتم تازه شد به بوس و شراب.
نظامی.
رجوع به تب و دیگر ترکیب های آن شود
لغت نامه دهخدا
(مَءْ تَ)
گرفتار تب شدن:
مریضی که در عشق تب میکند
علاجش دو عناب لب میکند.
رفیقای نائینی (از آنندراج).
رجوع به تب و دیگر ترکیب های آن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ بِ گَ)
حمای صالب. تب گرم یعنی در وی لرزه و سرما نباشد. (بحر الجواهر). مقابل تب سرد:صلب تب گرم شدن. (تاج المصادر بیهقی) :
روز پنجم به تب گرم و خوی سرد فتاد
شب هفتم خبر از حال دگر بازدهید.
خاقانی.
سرد است زهر عقرب از بخت من مرا
تبهای گرم زاد ز زهر جفای ری.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 454).
رجوع به تب و حمی و دیگر ترکیب های این دو شود
لغت نامه دهخدا
(تَ لَ)
مخفف تب لرزه. بعضی از بیماریهای تب دار که در آنها صعود درجۀ حرارت سریعو شدید است و با لرز همراه میباشند. مکانیسم این لرز را چنین بیان میکنند که در نتیجۀ مسمومیت، سطح حرارت در مرکز عصبی تنظیم حرارتی ناگهان بالا میرود و حال آنکه در این هنگام تغییری در میزان حرارت خون و درجۀ حرارت محیطی بدن پیدا نشده است. این وضع که شبیه به پایین آمدن درجۀ حرارت خون است تولید لرز مینماید. (از فیزیولوژی کاتوزیان ج 2 ص 245) :
آفتاب از کفش به تب لرز است
کانجم جود فتح باب کند.
خاقانی.
رجوع به تب لرزه و تب و دیگر ترکیب های آن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ بِ زَ)
نوعی بیماری توأم با تب که در معده و امعا تولید عفونت میکند و بر اثر گزیدگی یک نوع پشه در انسان حادث میشود وپوست بیمار را زرد کند. این بیماری را ’ومیتو نگرو’ یا ’تیفوس آمریکا’ هم مینامند. رجوع به تب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از آب سردی
تصویر آب سردی
آب که پس از بول از مجری میاید، وذی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب سرخ
تصویر آب سرخ
شراب، خمر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تب لرز
تصویر تب لرز
مالاریا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تب کردن
تصویر تب کردن
تب گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی که مقدار تب بیمار را بر اساس زیادت و نقصان حرارت بدن معین کند، حرارت سنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبسرد
تصویر آبسرد
لرزانک گونه ای که از آب گوشت یا آب کله پاچه سازند آبسر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب سرخ
تصویر آب سرخ
((بِ سُ))
شراب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دم سرد
تصویر دم سرد
((~. سَ))
مأیوس، ناامید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شب گرد
تصویر شب گرد
شبرو، ماه، عسس، پاسبان، راه زن، دزد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تن درد
تصویر تن درد
درد جسمانی
فرهنگ واژه فارسی سره
آب سرد: شما در اشتباه هستیدلوک اویتنهاو می گوید: پیام خواب آب روشن و روان: شفافیت است. این نوع آب قابلیت شستشو و پاکسازی روح را دارد و میتوان از آن بعنوان یک آئینه استفاده کرد و نشان میدهد که بیننده خواب در مشکلات و سردرگمی غرق نشده است. آب زلال: شادمانی - لوک اویتنهاو
بهترین نوع آب در خواب آب روشن و صاف و کم عمق است که در جوی روان باشد و سنگریزه های کف جوی یا نهر دیده شود. آب جوی بهتر از آب راکد در برکه یا آبگیر است زیرا جریان روشن آب جریان روشن زندگی بیننده خواب را نشان می دهد. آب صاف و روشن همانطور که گفته شد عیش و شادمانی وعمر دراز است - منوچهر مطیعی تهرانی
فرهنگ جامع تعبیر خواب
نغمه ای از موسیقی چوپانی که با لله وا نواخته می شوداین نغمه
فرهنگ گویش مازندرانی
روی آتش قرار دادن اشیا بر روی آتش
فرهنگ گویش مازندرانی